گپ و گفت



از ۲۵ یا ۲۶ بهمن که از خونه زدم بیرون و عازم خدمت اجباری سربازی شدم دیروز بعد از دو ماه دوباره پام به خونه باز شد و با اجازتون ایام عید رو تو زندان جزیره به سر بردم و این پست هم برای اینکه فروردین ماه بدون یادداشت نمونه نوشتم تا ببینم کی دوباره وقت بشه و از تجربیات خدمت اجباری بنویسم.


فعلا، شاد باشید


در اولین مرخصی سربازی که شروع تا پایانش کمتر از 48 ساعت هست، چند نکته کاربردی برای زندگی.


امام علی علیه السلام   
إیّاکَ وَ الجَزَعَ؛ فَإِنَّهُ یَقطَعُ الأَمَلَ، و یُضعِفُ العَمَلَ، ویورِثُ الهَمَّ
 از ناشکیبى بپرهیز که آن، امید را قطع مى کند و عمل را به ضعف مىکشانَد و اندوه به بار مىآورد. *دعائم الإسلام: ج ۱ ص 223

نکته بسیار کاربردی در انتخاب دوست و همکار و به طور کلی کسانی که با آن ها ارتباط داریم:
پیامبر اکرم   
خِیارُکُم مَن ذَکَّرَکُم بِاللّهِ رُؤیَتُهُ، وزادَ عِلمَکُم مَنطِقُهُ، ورَغَّبَکُم فی الآخِرَةِ عَمَلُهُ
 بهترینِ شما کسى است که دیدنِ او شما را به یاد خدا اندازد و گفتارش بر دانش شما بیفزاید و کردارش شما را مشتاق آخرت کند *الأمالی للطوسی: ص ۱۵۷ ح ۲۶۲
امام جواد علیه السلام 
من عَمِلَ عَلى غَیرِ عِلمٍ أفسَدَ أکثَرَ مِمّا یُصلِحُ؛
 کسى که ناآگاهانه عمل می‌کند، بیش از به سامان آوردن تباه می‌کند *تحف العقول: ص ۴۷ 

امام جواد علیه السلام   
مَنِ انقَطَعَ إلى غَیرِ اللّهِ وَکَلَهُ اللّهُ إلَیهِ؛
 آن که به غیر خداوند روى آورد، خداوند به همو واگذارش کند *بحار الأنوار ، ج ۶۸ ، ص ۱۵۵

  فقط اختیار یار

امام حسن علیه السلام
مَنِ اتَّکَلَ عَلى حُسنِ الاِختیارِ مِنَ اللّهِ لَهُ لَم یَتَمَنَّ أنَّهُ فی غَیرِ الحالِ الَّتِی اخْتارَهَا اللّهُ؛
 هر کس به حُسن اختیار خدا براى او اعتماد کند، آرزو نمی‌کند که در حالتى جز آنچه خدا برایش اختیار کرده است، باشد *تحف العقول ،ص169


 

بالاخره محل خدمت سربازی بنده هم مشخص شد، نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.


شور و شعف خاصی در من ایجاد شده و اصطلاحا دل تو دلم نیس، نه به خاطر سپاه بودن بلکه به خاطر احساسی که با دیدن محل خدمت به من دست داد. حس عجیبی که غوغایی در من ایجاد کرد. حس کردم در شهادت باز شده و یک فرصت پیش رو دارم، فرصت شهادت.

این حس منو بدجوری به هم ریخته. منی که همیشه نگاه غالبم عقل و منطق بوده و کمتر حس رو تجربه کردم.

لطف کنید هر کی این نوشته رو خوند یه دعا در حق ما کنه که ان شا الله آن چه خیره محقق بشه.

ممنونم


مشخصا دل بستن به امریکا یا اروپا و کلا به غرب، ریشه‌ی مشکلات جامعه و حکومت ما نیست بلکه حداکثر می توان آن را یک مانع پیشرفت و عامل کند شدن نامید.
اما ریشه‌ی مشکلات چیست؟
ریشه‌ی مشکلات همانا مسئولیت ناپذیری و یا به عبارت قابل فهم تر خیانت در مسئولیت است. وقتی هر کسی در هر اداره و منصب و جایگاهی قرار می گیرد، شرح وظایفی دارد و مسئولیت هایی را پذیرفته است که برای محقق کردن آن ها هم امکانات در اختیار او قرار داده می شود و هم به او حقوق پرداخت می شود به خصوص به مدیران که حقوقی با اختلاف فاحش نسبت به سایرین پرداخت می شود.

اما وقتی در عمل، شخص خیانت می کند و پیگیر تحقق وظایف نمی شود امکانات معطل می ماند، کار روی زمین می ماند و پیش نمی رود و بخشی از بیت المال هم به شخص به عنوان حق (حقوق) پرداخت می شود.

آدرس زیر یک آدرس غلط است.





سلام دوستان

به بهانه‌ی 9 دی می نویسم. حال و حوصله ی غر زدن و نق زدن نسبت به شرایط موجود رو ندارم و قصد دفاع از ناکارآمدی و شعار های تو خالی رو هم ندارم، حال و حوصله ی تفسیر و تاویل هم ندارم فقط در یک جمله می خوام بگم ما در یک مسیر یک طرفه قرار داریم فقط می تونیم جلو بریم.

نه غربی هستیم، نه اسلامی، معلوم نیست پا در هوا و معلق، تکلیف خودمون با خودمون مشخص نیست. برگشت ما یعنی مثل سوریه، عراق، افغانستان یا . شدن و یا اوکراین و امثالهم یعنی یه بار دیگه طعم استعمار فرا داخلی (خارج از کشور و بیگانه ای) رو بچشیم.

احتمالا به ۴ یا ۵ کشور تقسیم خواهیم شد که نقشه اش رو شما با توجه به توزیع قومیتی بهتر می دونید و قص علی هذا.

من راهی جز حرکت به جلو و اصلاح نمی بینم (نه به معنای اصلاح طلبی ی). نمی گم باید تحمل کنیم بلکه میگم باید تغییر بدیم و من به شخصه با تجربیاتی که دارم خودم رو آماده کردم برای هزینه دادادن، چون بالاخره تغییر هزینه داره و افراد بهره مند با تمام قدرت مانع خواهند شد ولی راهی جز این نمی بینم.

شما اگر راهی سراغ دارید پیشنهاد بدید به خصوص شمایی که اهل فکر و مطالعه علوم انسانی هستی.

پ.ن : در ضمن بدانید و آگاه باشید با مشی «سرت تو کار خودت باشه» و بی تفاوتی هیچ تغییری رخ نمیده پس اگر حقیقتا تغییر می خواهیم باید آستین بالا بزنیم و کنش گر باشیم.

والسلام

۸ دی ۹۷


یک تکنیک ساده ولی بسیار حیاتی و موثر.
مشکلات و موانع بخش لاینفک زندگی همه ی ماست و در واقع فرصت های ما برای رشد هستند. در زندگی همه ی ما نداشته هایمان هزاران برابر داشته هایمان است و در همه ی موضوعات دو قطب مخالف هم داریم، یا به عبارت معروف یک نیمه ی پر و یک نیمه ی خالی، یک قطب مثبت و یک قطب منفی، یک نیمه ی زیبا و یک نیمه ی زشت، یک نیمه ی مطلوب و دلخواه و یک نیمه ی نامطلوب و غیر دلخواه.

این که نگاه غالب ما کدام نیمه باشد تاثیر بسیار عمیقی در رشد و پیش رفت ما و مهم تر از آن آرامش روان ما دارد.

یکی از علما می گفت زیباترین باغچه را هم بیل بزنی بالاخره کرم هایی خواهی یافت. واقعیت این است همه جا عیب و ایراد و نقص وجود دارد. بیایید به جای تمرکز روی عیب و نقص ها روی زیبایی ها، دارایی ها و توانمندی ها تکیه کنیم تا زندگی دلچسب تری را تجربه کنیم.


پ.ن: مدتی است که این منش را پیش گرفته ام. قبل از آن به دلیل دغدغه های اجتماعی، مدام معضلات را می دیدم و پی می گرفتم و این موضوع بسیار روان و زندگی شخصی مرا دچار اختلال کرده بود. نه من بلکه سایر فعالین فرهنگی و اجتماعی هم دچار این افت هستند ( حتی بعضی از ون!) و صفحات آن ها در فضای مجازی هم منبع پمپاژ یاس و ناامیدی و فشار روانی می شود ( به اسم فعالیت فرهنگی، اجتماعی)


زمستون شده بود. هوا سرد بود.
مش‌قربون تلفنشو برداشت و با پسرش تماس گرفت: سلام پسرم! خوبی بابا، عروس گلم چه طوره؟
پسر با احترام گفت: به مرحمت و دعای شما، خوبیم بابا جون!
مش قربون گفت مراقب قلبهاتون باشین. لحاف عشق رو خودتون بکشین که قلبهاتون سرما نخورن.
پسر با اشتیاق به سخنان پدر گوش می‌داد و همسر اون هم سرشو به گوشی چسبونده بود تا از شیرینی کلام مش‌قربون یه چیزی گیرش بیاد.
مش قربون کمی از وضع زندگی اونا پرسید و بعد گفت: بابا! این که بارون میاد منو یاد نکته‌ای انداخت، اگه بخواین بهتون بگم؟
عروس که حواسش نبود با شوق فریاد زد: بگین باباجون!
مش قربون خندید و گفت: چه خوب توام می‌شنوی شیطون! باشه برا هر دوتاتون میگم:
افراد پا به سن گذاشته ای مثل من که سردی و گرمی روزگارو چشیدن، قبل از این که بارون بباره، سری به پشت بوم می‌زنن. با جارو کردن خس و خاشاک، مسیر آبو باز می‌کنن و درزای پشت بومو می‌بندن، تا نکنه از این درزا آب نفوذ کنه و زندگیو خیس کنه. ما هم باید مراقب باشیم. باید قبل از این که هوای زندگی پاییزی و زمستونی بشه حواسمونو جمع کنیم که مبادا از درزای عاطفی، آب مهر غریبه‌ای وارد دل یکی از همسرا بشه.
خس و خاشاکای مسیر عشق تونو، صبح به صبح، جارو کنین، آشغالای ناسازگاریو شب به شب بریزین توکیسه‌ی سازش و درزای تفاهمو با قیر بخشش و گذشت پرکنین. نذارین قطرات کدورت به تدریج از این سوراخای اختلاف وارد خونه قلبتون بشن، وگرنه زندگیتونو ویرون می‌کنن.
هنوز عروس و داماد جوان با اشتیاق به حرفای پدر گوش می‌دادن که پدر گفت: پر حرفی کردم بچه ها! کاری ندارین و خدا حافظی کرد.
پدر رفت، اما حرفاش در قاب لحظه‌های زندگی این دو جوان خوش نشست.



دورهمی


دیشب مصمم و با اراده دل از اینترنت و گوشی و لپ تاپ و فضای مجازی کندم و خانواده رو هم هل دادم و رفتیم به دیدن یک فرد دوست داشتنی که دایی مادرم و عموی پدرم هست. ۲ ساعت بیشتر طول نکشید اما بسیار شیرین و دلچسب بود.

امروز ما به این دورهمی های واقعی و ارتباطات حقیقی بسیار نیازمند شده ایم و چوب ارتباطات غیر حقیقی مجازی را می خوریم، هر چند استفاده نادرست و فضای حاکم بر بستر مجازی هر کدوم از ما رو به سمت یک فرد منزوی و بریده از دیگران سوق میده و هزاران اختلال و مشکل روحی مثل نشاط نداشتن رو برای ما ایجاد کرده.

القصه اینکه شما هم برای تشکیل و حضور در این دورهمی ها برنامه داشته باشید تا از برکاتش استفاده کنید البته حواستون باشه بودن تو جمع و هم چنان سر در گوشی داشتن هم ناجوره هم بی فایده هر چند از نبودن کامل بهتره.

ایام به کام


طبق آمار هشتاد و هفت هزار زوار پاکستانی از مرز میرجاوه برای پیاده‌روی اربعین وارد کشور شده اند.
نه به جان خریدن این همه درد و رنج زائران با عقل جور در می آید نه سر و دست شکستن مردم عراق و مردن سایر کشورهایی که خادمی زائران رو در طول مسیر انجام میدن، واقعا شعار الحسین یجمعنا رو می توان حس کرد و درک کرد.
شرکت های تجاری و حکومت ها هزینه ها می کنند، کمپین ها راه می اندازند و از بروزترین ابزارها مثل رسانه ها استفاده می کنند تا یک جنبش چند هزار نفری راه بیاندازند اما جنبش اربعین خودجوش است، درست مثل چشمه ای که آب از درونش می جوشد.
جنبش اربعین به زودی هم چون موشکی بر سر خیال ها و نقشه های شیطان و لشکر شیطان فرود می آید و تاریخ را به دو نیمه ی قبل از آن و بعد از آن تقسیم خواهد کرد.


برای دیدن عکس ها کلیک کنید.





تو این دنیا هر چیزی یه هزینه ای داره. امنیت، عدالت، رفاه، آموزش و .
هزینه رو هم مدعیان باید بپردازند یعنی هر کی مدعی عدالت هست و عدالت خواه هزینش رو هم باید بده. هزینه امنیت امروز ما رو شهدا (دفاع مقدس، مرزبانی، نیروانتظامی، مدافع حرم، آتش نشانی و .) پرداخته اند.

بله، بدون رنج گنج میسر نمی شود.


الان که شما در حال مطالعه‌ی این نوشته هستید، من در جزیره ی خشک و گرمی که مشابه تصویر زیر است به سر می برم.

تو زندکی برای این که بتونید به خودتون و دیگران کمک مثبتی کنید، باید قوی باشید و تا می تونید خودتون رو هم قوی تر کنید. فقط یک انسان قوی هست که می تونه گره گشا و قدرت هم علاوه بر قدرت روحی در مهارت ها و توانایی ها تجلی پیدا می کنه.

پس تا می تونید خودتون رو تقویت کنید که این بزرگ ترین کمکی هست که می تونید به عالم خلقت انجام بدید.


این نوشته ها از سایر وبلاگ های بیان انتخاب شده و شاید برای شما هم جالب باشد

۱- هشتاد میلیون قدم برای کشورمان ایران

۲- چگونه اراده‌ی خود را عملی کنیم؟

۳- خرداد و تیرماه ۹۸

۴- قدردانی و تشکر باید کرد

۵- روی خط عاشقی

دقت کنید که پیشنهاد این نوشته ها به معنای تایید ۱۰۰ درصدی محتوای آنها نیست.


اولین تجربه ها همیشه مهمترین تجربه ها هستند. آیا برای شما هم پیش آمده است که برای اولین بار کاری را انجام بدهید و صرفا به دلیل همان تجربه خوب یا بد اولیه، آن کار را ادامه داده و یا رها کرده باشید؟

حتما شنیدهاید که برخی میگویند من اولین باری که فلان غذا را خوردم، خیلی خوب بود و به همین دلیل خوردن این غذا برای من بسیار دلچسب است و یا این که برخی میگویند چون اولین باری که میخواستم فلان کار را انجام بدهم، اوضاع خیلی بد پیش رفت و دیگر من برای همیشه از انجام آن کار دست کشیدم؟


نقل قول از نقشه گنج مترجم نوشته ریحانه پور شجاعی


دقت کنیم که اولین تجربه ها در هر زمینه ای رو طوری طراحی کنیم و در نظر بگیریم که با موفقیت و شیرین و دلچسب پشت سر بگذاریم.


نرم افزار کتابراه که برای هر سه بستر اندرویدی، آی او اس و ویندوز قابل استفاده است، آخر هر هفته یعنی هر پنج شنبه و جمعه یک کتاب رایگان (۱۰۰ درصد تخفیف ) و تعدادی کتاب دیگر با تخفیف ارایه می کند.

معمولا کتاب هایی که به صورت رایگان ارایه می دهد کاربردی بوده و از لحاظ محتوایی با کیفیت هستند. امروز و فردا هم می تونید با نصب این نرم افزار کتاب بنویس تا زندگی‌ات تغییر کند را رایگان دریافت و مطالعه کنید.
امیدوارم براتون مفید واقع بشه.

معرفی کتاب بنویس تا زندگی‌ات تغییر کند

هنریت کلاوسر کتاب تحسین برانگیز بنویس تا زندگی‌ات تغییر کند را در ادامۀ اثر بنویس تا اتفاق بیفتد، برای علاقمندان به حوزۀ رشد درونی و غنی‌سازی زندگی نوشته است.

با نوشتن رابطه ایجاد کنید، باعث نزدیکی اعضای خانواده به یکدیگر شوید، دل‌های شکسته را مرهم بگذارید و هدیه‌ای به عزیزان‌تان بدهید که تا به حال از کسی نگرفته‌اند.

بنویس تا زندگی‌ات تغییر کند (Put your heart on paper)، مالامال از داستان‌ها و سرگذشت‌های واقعی و الهام‌بخش انسان‌هایی است که دست به قلم برده‌اند و نوشتن را آغاز کرده‌اند. عملی که بلافاصله خالق اتفاقات و رویدادهای شگفت‌انگیزی در زندگی آن‌ها شده است. این اثری الهام‌بخش و روحیه‌بخش است که امکان تجربی تأثیرات شفابخش و قدرتمند تقسیم عمیق‌ترین افکار و آسیب‌پذیری‌ها از طریق نوشتن را در اختیارمان قرار می‌دهد.

برای دریافت کتاب روی تصویر زیر کلیک کنید.

بنویس تا زندگی‌ات تغییر کند


تو دوره زمونه ای که وقت کشی با شبکه های اسما و ظاهرا اجتماعی یه عادت خانمان سوز شده و چه افت ها و اسیب هایی که به زندگی ها نزده، من به لطف بی میلی ای که نسبت به این سبک ابزار ها دارم، اقای خودم هستم.

بیشترین استفاده ای که از بستر مجازی داشته ام در چند سال اخیر مربوط به مطالعه و پژوهش بوده و به ندرت و هر از گاهی هم فیلمی از نظر گذرانده ام.

خوش به حال خودم، حقیقتا از خودم و این بی میلی حال می کنم، وقتم رو می تونم روی خیلی مسائل دیگه سرمایه گذاری کنم و جا داره اینو یه نعمت خدادادی تلقی کنم.


وقت کردید سری هم به مقاله‌ی زیر بزنید:

وظایف مادری و شبکه های مجازی


گاهی اوقات دوست داشتن و محبت و گاهی اوقات تنفر و ددگی موجب می شود که دو دوتای عقل و منطق را زیر پا بگذاریم و خلاف عقل و منطق عمل کنیم.
نوشابه، سیگار و . نمونه هایی از نوع اول هستند.

این یعنی عقل و خرد ما تنها اختیاردار ما نیست و احساس تاثیر و قدرت بیشتری دارد. حس تنفر و بی میلی و ددگی موجب دوری کردن و راندن ما می شود، درست برعکس محبت و میل و دوست داشتن که مایه ی جذب و کشش هستند.

این روزها و در عصر و زمانه‌ی ما بسیاری از حرف ها و مطالب منطقی و عقلانی هستند که به دلایل مختلف (که محل بحث ما نیست) در نظر ما تیره و تار شده اند و حس ددگی و تنفر مانندی نسبت به آن ها ایجاد شده است. یک مثال آن، مبارزه با استکبار و استکبار زمان یعنی آمریکا و اسرائیل و . است.

اینکه ما دو راه بیشتر نداریم یا باید آقای خودمان باشیم یا تو سری خور بقیه کشورها، یک امر عقلی و منطقی است اما ببینید که داخلی ها و خارجی چه کرده اند که این احساس ددگی نسبت به این جنس صحبت ها اینقدر بالا گرفته است که وقتی یک شبکه در حال پخش این جنس محتوا است بلافاصله شبکه را عوض می کنیم با ددگی تمام.

کلمات زنده اند و روح و جان کلمات همان احساسی است که در مخاطب شکل می دهند


حال که شما این کلمات را مرور می کنید، من روز های آخر فصل خدمت و سربازی رو در دفتر زندگی ام سیاهه می کنم. فصلی کاووس وار که باور کردنش سخت است و نیاز به زمان دارد تا مطمئن شوی بالاخره تمام شد.

شاید روزی خیلی حرف ها زدم که گفتنشان عرف نیست ولی برای اصلاح لازم است .



خب جمله فلسفی و منطقی این بود: « به هر چه در ظاهر تظاهر کنی در درونت بازتولید می شود.»
اگر میخواهی حس و حال بهتری رو تجربه کنی، از ظاهر خودت شروع کن و ظاهر یک آدم شاد رو برای خودت بساز، کم ترین کاری که می تونی انجام بدی، یک لبخند ساده ولی مستمر بر روی زبانت هست، معجزه می کنه، همین حرکت بسیار کوچک و ساده.


شادی از بیرون شروع میشه و درون سرایت پیدا می کند

وقتی نتونستن با رسانه و فضاسازی رسانه ای ترورت کنن، وقتی که زور و قدرت یک نفره تو بر زر و زور و ثروت اونا چربید، وقتی نتونستن در قفس ذهن اسیرت کنن، چاره ای نداشتن جز این که ترورت کنن
جمعه ۱۳ دی تا زمانی که زنده ام در ذهن من جاودان شد. شهادتت مبارک سردار حقیقی، عزیز بودی، عزیزتر شدی، ان شا الله ما هم مثل تو سفر دنیا رو با عاقبت به خیری تموم کنیم.



#شهادت #قاسم_سلیمانی #سردار #مقاومت #مهدویت #انتقام #آمریکا #تروریست #داعش #قدس #سپاه #سپاه_قدس #ایران #ایرانی #اسلام #پیروزی #شجاعت #جهاد #مجاهدت #جهادی #انقلاب #انقلابی #آخرت #شهید #شیطان_بزرگ #دین


دو تجربه پاییز و زمستون ۹۸ یه الگو به ما میده. در ماجرای بنزین و سقوط هواپیما. در هر دو تا ۳ روز مسئولین مشغول تکذیب کردن بودند و البته بعدش تصدیق.


بنابراین از این به بعد تا ۳ روز تکذیب قبول نیست و باید منتظر روز ۴ام به بعد بود تا مشخص بشه که واقعا دروغ بوده یا حقیقت داشته.


از فضای مجازی بیا بیرون، از فضای واقعی هم بیا بیرون، برو تو دنیای خودت. آره، بر عکس همه که میگن واقع بین باش، واقع بین نباش. واقعیت ها مطلوب ما نیستند و برای همین هم اونا رو دوست نداریم. یک ساعت زندگی الان و امروزت رو دریاب و از این ساعت و توانی که در بدن داری، استفاده کن چون این ساعت که گذشت و این توان امروز تو بعد از این ساعت منقضی میشن و قابل انتقال به فردا نیستن. اگه میخواید روح زندگی به جسم زندگیتون برگرده از فضای رسانه ها دوری کنید چون امروز روشنفکران و دغدغه مندان داخلی و هم چنین خائنین داخل و خارج تنها کارشون پمپاژ غذای مسموم هست که روح رو کثیف و مسموم میکنه. به زودی به آنچه می خواهیم می رسیم، فقط باید در مسیر بمانیم و جا نزنیم. زمستون به زودی تموم میشه و بهار از راه میرسه.


هنوز از ۲۳ آبان و ماجرای تکذیب گرون شدن بنزین و البته گرون شدن بنزین نمی گذره به ۲۳ دی نرسیدیم که باز هم متاسفانه شاهد یک خودزنی دیگه در نظام بودیم در تکذیب ماجرای هواپیمای اوکراینی.

آمریکا ۴۰ سال تحریم کرد و مردم بعد از ۴۰ سال حاج قاسم رو حماسی و میلیونی تشییع کردند چون مردم خادم خودشون رو میشناسن و نیازی به تبلیغات و شعار و . نداره. ضربه ای که شما مسئولین نظام در ۲ ماه گذشته به اعتماد مردم زدید، آمریکا و انگلیس با ۴۰ سال فعالیت رسانه ای اپوزسیونانه و تمام فساد های مالی در مقابلش ناچیز بود.

از ماست که بر ماست رو برای همین مواقع گذاشتن دیگه.

حال و روز فعالین فرهنگی جامعه هم به این شکله که اونا یک قدم به جلو برمیدارن با هزار زحمت و آقایون مسئول در یک حرکت ساده چند ده قدم اونارو به عقب برمیگردونن. بله، دوستان فعال فرهنگی، اصلاح ساختار ی مقدم بر اصلاح فرهنگی هست. تا ریل گذاری کشور درست نباشه، تلاش های شما آب در هاون کوبیدنه. برای همینه در ۵ گام رسیدن به تمدن نوین اسلامی به درستی نظام ی در گام دوم و دولت اسلامی در گام سوم و جامعه اسلامی در گام چهارم قرار دارد و تا نظام ی اصلاح نشود، دولت اسلامی شکل نمی گیرد و تا دولت اسلامی شکل نگیرد، جامعه اسلامی شکل نمی گیرد. نقطه شروع اصلاحات در اصلاح ت گذاری ها و یون جامعه است تا بعد به قشر های مردم سرازیر شود.


علی جان، مولای مقتدر و مظلومم، جز تو کیست که هم مقتدر باشد و هم مظلوم.

لحظه ای از زندگی ات در ذهنم مجسم نمی شود مگر این که ظلمی بر تو تحمیل شده و وقتی در اقیانوس بیکران وجودت سیر میکنم چیزی جز این بیت شهریار قانع و راضی ام نمی کند.


دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین ، به علی شناختم من به خدا قسم خدا را.


امیدوارم ولایت مداری را از همسر مولا علی، فاطمه زهرا سلام الله علیه یاد بگیرم و خود مولا تو این راه دستمو بگیره.

محبت مولای متقیان و مومنان تنها و بزرگ ترین و با ارزش ترین دارایی زندگی ام هست که ان شا الله با هیچ محبت دیگه ای جایگزین نخواهد شد که اصلا جایگزینی ندارد.




همزمان با عرضه اولیه ذوب روی اصفهان منم وارد بازار شدم. با سرمایه ۱۴۱ هزار تومن و ۱۰۰ تا سهام فروی خریدم. میدونم که راه درازی تا چشیدن طعم بازار در پیش دارم. میگن ت پدر و مادر نداره، اما اگر نظر منو بخوای این بازاره که پدر و مادر نداره و هر روز یه ساز میزنه که معلوم نمیشه با کدوم سازش باید برقصیم! 

اقتصاد و بازار جز جدا نشدنی زندگی ما هست و سواد مالی هم مثل سواد خواندن و نوشتن و سواد رسانه ای واجب و لازمه.

جنس بی سوادی غالب امروز، از جنس بی سوادی مالی و بی سوادی رسانه ای هست.


ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری



خودت را وقف هر چه کنی، باخته ای چه بسا بعد یک عمر دویدن و بدو بدو وقتی تازه میخوای به اون خواسته ها برسی، وقت کوچ هم برسه و سهمت از این دنیا هیچ باشه. دنیا در هر صورت رنج داره و سختی و هیچ ثباتی هم تو کارش نیست و ما هم از ایستادن در مقابلش عاجز.

بارها و بارها و بارها به این مسئله فکر کردم که برای چی و کی باید این همه زحمت رو به دوش کشید؟ خیلی وقته به این جواب رسیدم که، اونی که طبق نظر خدا عمل میکنه سود میکنه چون همه، چه اونی که برای خودش میزنه و چه اونی که برای امر خدا میزنه هر دو باید زحمت بکشن و بدست آؤردن دنیا هم زحمت و هزینه داره، هر دو هم به ززودی از این جا مهاجرت می کنن، مهاجرت دائم. کی سود کرد از این ماجرا، از آشفتگی دنیا کی سود کرد؟ اونی که مطابق نظر خدا این چند روز رو سپری کرد.

بله، دنیا ارزش این زحمت و سختی رو نداره. اما آخرت داره. ما که ناچاریم چه دین دار باشیم چه غیر دین دار، درد ها و دردسر های این دنیا رو تحمل کنیم و هیچ فرقی در این مورد نداریم. اما اونی سود میکنه که این لحظاتی رو که مثل برق و باد میگذره رو طبق حدود الهی و چه بهتر که برای خدا بگذرونه.
دنیا و فراز و نشیب های دنیا هیچ سودی نداره، چون هیچ ثباتی نداره. درست مثل سهامی که بالا و پایین میره و سهامدارای شرکت از این بی ثباتی هیچ سودی نصیبشون نمیشه. اما این مومنه که از هیچ هم سود میکنه.

خدایا ما رو از مومنان و سود کنندگان سفر دنیا قرار بده و عاقبتمون رو ختم به خیر و رضایت خودت بفرما.

تا اربعین سردار چیزی نمونده ولی هنوز رفتنش برای من هضم نشده، گویا قرار نبود هیچ وقت هم چنین خبری به گوشم برسه. هنوز هم بعد از سه هفته وقتی به رفتنش فکر میکنم، دلم منقبض میشه و بغض گلومو میگیره.

خدایا شکرت که هم چنین بزرگ مردانی رو پیش روی ما قرار میدی تا روی ما رو کم کنی و منم منم های پوشالی ما رو که عامل بدبختی و درجا زدن ماست، رو از بین ببری.


به یاد کربلا دلها غمین است دلا خون گریه کن چون اربعین است.


بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد. 

خدایا شکرت، درسته رفتار ما همیشه مثل بچه ها بوده ولی در عوض تو هم همبشه صبور بودی و هیچ وقت از کوره در نرفتی و همیشه از بی ادبی ها و ناشکری های ما چشم پوشیدی. 

خدایا شکرت که خدای ما تویی و شکرت که ما مخلوق و بنده تو هستیم.



سرمایه ما عمرمون هست. برای این که درست و به جا اونو سرمایه گذاری کنیم بیاید اول کمی خودشناسی رو پیگیری کنیم تا بعد با اطمینان و سرعت چه بیشتر در مسیری که انتخاب می کنیم، گام بر داریم.
هم موفقیت و هم رضایت ما تا حد زیادی به تناسب بین روحیات و مسیری که انتخاب کرده ایم، بستگی داره.


گذشته من بخشی از وجود و هویت من هست و من نباید اونو طرد کنم. معنای رشد همین هست و یک پله بالاتر رفتن به معنای انکار و طرد پله های پایین تر نیست.


پذیرش و قبول گذشته، حس بهتری بهم میده تا طرد کردن اون. وقتی گذشته خودم رو طرد می کنم از خودم بیزار میشم. پس گذشته خودم رو هر چه هست می پذیرم و در کنار خودم نگه میدارم.


بچه ها وقتی وارد دانشگاه میشن به چند دسته تقسیم میشن: عده ای کما فی السابق مثل ادم مشغول درس خواندن هستند و همان دانش آموزان سابق هستند در مقطع جدید! و عده ای مشغول مسائل دیگه میشن که اونا هم چند دسته میشن. عده ای مشغول جنس مخالف هستند که شاید اکثریت باشن! عده ای دیگه مشغول تشکل ها و جنبش های دانشجویی میشن (بسیج و انجمن اسلامی و . با گرایش های مختلف)، عده ای مشغول انجمن علمی دانشکده و عده زیادی هم مشغول گذران وقت به طرق مختلف به استثنای درس هستند.

من ولی حق دانشجوئی ادا کردم اونم نه تنها در رشته خودم که مهندسی مکانیک بود بلکه در فلسفه و جهان بینی (معرفت شناسی) و فرهنگ و ارتباطات و روان شناسی و دین و ت و خانواده و مسائل اجتماعی و هر موضوع دیگه ای که درگیرش میشدم و بودیم (جمع و جامعه ما)

حقیقتا دانش جوئی کاری بس سنگین است و کمر شکن هست اونم وقتی این همه موضوع رو همزمان و موازی هم درگیرش باشی. البته منظورم این شبه دانش جوئی مرسوم نیست که یه سری واحد پاس میکنی و یه مدرک میدن بهت و آخر کار نمی تونی دو کلام از چهار سال وقتی که گذاشتی حرف بزنی و انگار که نه انگار چهار سال اصطلاحا دانش جو بودی!

من ریسک کردم و ریسک کردنم در مجموع موفق یود و دنیایی از تجربه ها در کوتاه ترین زمان یعنی ۲ ۳ سال بدست آوردم و تنها ناکامی من ناتمام ماندن رشته خودم بود که در نهایت با انصراف راهی خدمت علافی سربازی شدم.
کلا اعصاب نق زدن ندارم (تحت پوشش نقد) وگرنه به نقد سیستم دانشگاهی و دانش جوئی میپرداختم.
در نهایت ریسک من مسیر زندگیم رو عوض کرد و خوش حالم که این شجاعت رو داشتم که چه قبل از کنکور در انتخاب رشته دبیرستان و چه در کنکور و انتخاب رشته مهندسی مکانیک و چه در دانشگاه مسیرم رو مطابق تحلیل خودم انتخاب کنم و افسارم دست این و اون و حرفای دیگران نباشه، هر چند ناگفته نماند که هر چیزی و هر انتخاب  و تصمیمی هزینه های خودش رو داره و بدون هزینه نیست ولی با این وجود من تا الان و این سن و سال آدم خودم بودم و راهی رو رفتم که خودم میخواستم و پشیمونی این که چرا به حرف این و اون گوش کردم نداشتم و ان شا الله نخواهم داشت.

پیگیر باشید (پیگیر زندگی)

دلتنگ دوران موفقیتم.

دورانی که همه چیز رو دور بود و از همه نظر خوش میدرخشیدم. همه چیز جور میشد، درس و مدرسه، زبان، المپیاد، قرآن، کنکور.

اگر از لحاظ مالی سبک بودم و وزنی نداشتم اما از لحاظ اعتبار و شخصیت، سنگین بودم و قضیه مالی اصلا به چشمم نمیومد.

دلتنگ عزت و احترام سابقم.

نمیدونم چی شد تا به خودم اومدم، همه چیزو از دست داده بودم و تنها خاطرات شیرین اون روزها برام باقی مونده بود.

حالا باید دوباره از نو حرکت کنم و بسازم انچه باید رو. زندگی امروز من فرصت ساختن همین هاست. به دست آوردن دوباره اون عزت و احترام، ان شا الله. 

چند صباح دیگه که زود هم از راه میرسه، من هم وزن مالی دارم و هم عزت و احترام شخصیتی. به زودی زود.



سال اول دوم دبیرستان بودم که اخرای کلاس زبان رفتنم بود، سطح کلاس بالا بود و تعداد نفرات کم. یه ترم تنها من بودم که قبول شدم و مابقی همه رد شدن. ترم بعد تشکیل نشد کلاس، ولی کلاس قبلی برای بچه هایی که رد شده بودن تشکیل شد که من نرفتم. دلیلش هم این بود که اون روزا از خدام بود به هر دلیل تعطیل شه، اخه چندین سال بود که آرامش و آسایش رو ازم گرفته بود. از یه طرف باید میرفتی مدرسه از اون طرف، خرد و خسته میرفتی زبان، درس های خودت هم یه طرف.

اون ترمی که کلاس من تشکیل نشد، بچه های رد شده نقل کردند که استاد منو مثال زده که باید مثل من بود و منو به دیکشنری تشبیه کرده بود.

ترم بعد که بچه ها اومدن بالا و دوباره کلاس تشکیل شد، رفتم ولی افت خیلی محسوسی داشتم درست مثل ورزشکاری که بعد از یک دوره مصدومیت فرم هیکلش رو از دست داده و دیگه اون ورزشکار سابق نیست.



پارسال هم چنین روزی بار و بنه رو جمع کردیم و با کیف بزرگ و سنگین و دو تا پتو رفتیم برای تقسیم، گروه گروه اسم خوندن و تقسیم شدیم اما هنوز معلوم نیست کجا افتادیم، مثل همین روزا هم بارونی بود و وقتی مسئول ما لیست رو میخوند برای حضور غیاب بارون نم نمی میزد.

جای همه نبود تو دو تا اتوبوسی که برای ما آماده کرده بودن و یه عده ای که عموما متاهل بودن فرستادن مرخصی و ما عازم جاده شدیم. ظهر ناهار تن ماهی خوردیم و اخرای شب رسیدیم بندرلنگه پادگان، اونجا هم بعد از تفتیش رفتیم آسایشگاه تا فردا صبح که عازم اسکله شدیم. زمانی که سوار شناور نشده بودم طنفهمیدم که سر و کارم به جزیره افتاده. اما اون روزا ایمان قوی ای داشتم که هر چه خدا بخواد همون میشه و اصلا حرف ها و نقل قول های بچه ها اثری روم نداشت و حتی حین آموزشی که همه استرس و هول و ولای تقسیم شدن داشتن من به اندازه سرسوزنی تو فکرش نبودم. این ایمان قوی ادامه داشت تا رفتن به جزیره و بعد هم افتادن در یگان پدافند و بعد قبضه ۱۰، اما شب اول که رفتم قبضه، ایمانم پودر شد و شروع کردم به اعتراض که خدایا جا از این بدتر نبود؟

فردا صبح نیم ساعت پیاده روی کردم برای اینکه شاید تونستم کاری کنم ولی نشد و بعد ها هم نشد و تا آخر خدمت همون جا بودم و چه چالش ها که با اون دست و پنجه نرم نکردم تو این قبضه.

بعد ها فهمیدم که از لحاظ هایی ضعیف بودم و توفیق اجباری مواجهه با این چالش ها موجب قوی تر شدن من شد و اعتراضم رو پس گرفتم از خدا. البته ناگفته نماند گاه و بی گاه هم از بی خوابی و گرما و دردسر ها طاقتم طاق میشد شکایت میکردم که خدایا این چه بساطی بود برای ما درست کردی.



یادش بخیر

اون همه چالش و دردسر چه زود گذشت و تموم شد

بی خوابی

هوای آشغال شرجی حزیره

سر و کله زدن با سربازایی که حرف راستشون اسم و فامیلشون بود

سر و کله زدن با دیکتاتوری های فرماندهان نظامی

فکر و خیال کار و بار بعد از سربازی

زیرآبی رفتن و پیراهن در آوردن یواشکی سر پست

ترک پست ها

پست دادن تو شب و روز های بارونی

منظره های زیبای رعد و برق روی خلیج فارس که میخ کوبت میکرد

کاملا آبکش شدن فقط برای ۱۰ دقیقه پیاده رفتن

خیس عرق شدن برای یه دست شویی ناقابل رفتن تو گرمای روز

چقدر دلم تنگ شده برای اون روزا 

فقط ۳ ماه گذشته از پایان خدمت اما آه و ناله های حین خدمت از دست خدمت کجا و دلتنگی الان کجا! چه تناقض عجیبی.

شیرین تر از همه دوران آموزشی بود، اونم تو سرمای عجیب و غریب زمستون شیراز، پادگان احمد بن موسی. میدان صبح گاه، کلاس ها و.  هر چه به ذهنم میرسه اول و آخر سرما هست و همه چیز با سرما عجین شده بود. عجیب بود چون ۴ سالِ قبل از سربازی رو شیراز بودم و چنین زمستونی ندیده بودم.

خلاصه یادت بخیر، هر چه بودی و هر طور بودی الان خاطره ای بیش نیستی.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ تخصصی دانش آموزان کلاس نهم رعد Michael ایستگاه سلامتی خواص ويتامين ها گلها جوانه اخبار جامع صنعت ساختمان فروشگاه اینترنتی الیاس Michael خرید و فروش طیور